دلم میخواهد امشب زمان ثابت بشود ؛
عقربه های ساعت از حرکت بایستند ،
آدم ها مجسمه وار خشکشان بزند ،
و من تنها موجود دارای حرکت بشوم !!
دوچرخه ای بردارم ؛
و در دل تاریکی به دل خیابان های خلوت بزنم ،
و فقط به آدم های خشک شده بنگرم ...
و حالت هایشان را در آخرین ثانیه ی تکاپو ...
دوست دارم ببینم ؛
می خندیدند یا گریه می کردند ؛
در جمع بودند یا تنها بودند ؛
دلم میخواهد ببینم ؛
به زندگی چنگ می زدند یا بی خیال دنیا بودند ...
دلم می خواهد ؛
به تک تک خانه های این شهر ؛
سر بزنم ...
دلم می خواهد آدم ها را بدون ماسک ؛
با واقعی ترین حالت هایشان بنگرم ...
نظرات شما عزیزان:
|